اشپزان کوچک
مامان مینا 4 شنبه کارگر داشت برای همین غزل اومد خونه ما مهمونی،کلی با هم بازی کردید ولی دیگه حوصلتون سر رفته بود و کار داشت به جا های باریک می کشید،دنبال یه راهی بوذم که سرتونو گرم کنم ،به خاطر الودگی هوا بیرونم نمیتونستیم بریم به ذهنم رسید کیک درست کنیم،همه موادو دادم بهتون شما هم حسابی کیف کردید و هر کاری دلتون خواست کردید،اخر کار قیافه شما این جوری بودقیافه منم این جوری
اینم کیک دختر پز
این نقاشی قشنگم غزل عزیز برای ما کشیده
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی