اشپزان کوچک
مامان مینا 4 شنبه کارگر داشت برای همین غزل اومد خونه ما مهمونی،کلی با هم بازی کردید ولی دیگه حوصلتون سر رفته بود و کار داشت به جا های باریک می کشید،دنبال یه راهی بوذم که سرتونو گرم کنم ،به خاطر الودگی هوا بیرونم نمیتونستیم بریم به ذهنم رسید کیک درست کنیم ، همه موادو دادم بهتون شما هم حسابی کیف کردید و هر کاری دلتون خواست کردید ، اخر کار قیافه شما این جوری بود قیافه منم این جوری اینم کیک دختر پز این نقاشی قشنگم غزل عزیز برای ما کشیده ...
نویسنده :
نیلوفر
14:26