پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

پرنیا،عشق خاله

عروسک شیرین زبون

1392/10/30 13:54
نویسنده : نیلوفر
238 بازدید
اشتراک گذاری

این روزها قند توی دلم اب میشه وقتی یه عروسک کوچولو توی خونه دارم که باهام حرف میزنه؛درد و دل میکنه؛برام قصه تعریف میکنه،مامانم میشه تا سرمو بزارم رو پاهاش،غذا بهم میده،معلمم میشه و همه اون چیزایی رو که بهش یاد دادم بهم یاد میده،خلاصه که خیلی کیف دارهقلب

 

 

 نازدونه دیگه تمام کلمات و تکرار میکنی ،جمله هاتم کامل شده،اظهار نظر میکنی،ایراد میگیری،خلاصه که با این مدل حرف زدنت دلبری میکنی برای همه قلب  

 صبح تا بابا از در میره بیرون میای به من میگی مامان پاشو حاضر شو بیریم مامانیقلب

وقتی بابا امیر بهت میگه پرنیا گل سراتو به من میدی رو به بقیه میکنی میگی 

بابایی که مو ندالهنیشخندقهقهه

 

اسم منو تازه یاد گرفتی وقتی حواسم نیست که باهام کار داری اول میگی مامان، مامان جون، مغمه(نغمه)،مغمه جون،و بعد با فریاد میگی مامان مغمه جونقلب

 

عزیز دلم خیلی مهربونه هر چیزی که میخوره باید به بقیه هم بده،موقع غذا خوردن حواست به همه هست کی قاشق چنگال نداره،کی ماست جلوش نیست،هر کسی هم که غذاش تموم میشه سریع میری براش دوباره غذا میکشیفرشتهفرشته

 

 

حسابی برای مهرسا مادری میکنی فکر میکنی 20 سال ازش بزرگتری،تا سراغ یه وسیله خطرناک میره میای به ما میگی،مدام دنبالش راه میری تا چیزی توی دهنش نذاره،فقط از دست و پاش بوسش میکنی چون خاله بهت گفته صورتش قرمز میشه قربونت برم دختر حرف گوش کن من،خاله نیلوفرمیگه تنها کسی که از نوزادی مهرسا تا الان صورتشو بوس نکرده تویی نفس مامانقلبقلب

 

 

 

خیلی دوست داری که تو کارای خونه کمکم کنی موقع گردگیری یه دستمال مخصوص و یه اسپری داری(البته توش به جای شیشه شور،آب) دنبال من تمام میزها رو بعد از من دستمال میکشی،کار ماشین که تموم میشه تو لباسارو در میاری و دونه دونه به من میدی تا پهن کنم، لباساتم که خشک میشه خودت از روی بند رخت میکشیشون پایین و میبری با زور میچپونی توی کشوی تختت ،وقتی کمکم میکنی خیلی سرعت کار کردنم میاد پایین ولی صبر میکنم چون دوست دارم مسولیت پذیر باشی و مستقل عزیز دلمتشویق

 

موقع بیرون رفتن من فقط لباساتو از توی کمد برات در میارم ،خودت تنت میکنی،البته هنوز با بستن دگمه و زیپ مشکل داری،کفشاتم خودت پات میکنی البته از خیلی وقت پیش فقط با بوت مشکل داشتی که اونم یاد گرفتی چجوری پات کنیقلبتشویق

 

خدا رو شکر اوضاع خوابیدنت خیلی خوب شده،شبا وقتی خوابت میگیره خودت میای ازم می خوای برات قصه بگم بعد از گفتن چند تا قصه هم خوابت میبره،البته دوست داری قصه ها از ادمای دور و برت باشه(مهرسا،غزل،سورن)از خودتم دوست داری برات قصه بگم اینکه چجوری دنیا اومدی و......ماچ

نفس مامان شما گل دختر خیلی بد خواب بودی تا جایی که وقتی الان با یه همچین صحنه ای روبرو میشم باورم نمیشه این تویی که موقع بازی این طوری بیهوش شدیتعجبتعجب

 

 

راستی از رنگها قرمز،آبی،زرد،سبز و نارنجی رو رو بلدیتشویق

 

از شکل ها هم دایره و مثلث رو میشناسیتشویق

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)