پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

پرنیا،عشق خاله

خاطره تولد پرنیا جونم

عزیز خاله شما سه شنبه 3 آبان سال 90 حوالی ساعت 12 ظهر بود که به دنیا اومدی البته با یه عالمه عجله!!!!!خوب اون روز رو یادمه عزیزم آخه اون روز من دانشگاه کلاس داشتم بعد از تموم شدن کلاسم طبق روال همیشه زنگ زدم به مامان مینا که احوالپرسی کنم و ببینم برنامه ای برای بیرون رفتن و خرید برای شما نداریم که .... وقتی مامانی گوشی رو برداشت احوالپرسی کردم و پرسیدم امروز جایی نمیریم؟گفت جایی که نه ولی وقتی اومدی یه سر بیا بیمارستان نغمه رو آوردیم بیمارستان،اصلاااا باورم نمیشد آخه تو قرار بود حوالی 20 آبان دنیا بیای و اون روز تازه 3 آبان بوووود وای نمیدونی چه حالی شدم فقط گریه می کردم وسط خیابون کلی استرس داشتم می ترسیدم برای تو یا مامان نغمه اتفاقی...
8 مهر 1392

ساختن وبلاگ...

جیگر خاله الان ساعت 7:45 صبح دوشنبه 8 مهر و من بی خوابی زده به سرم با اینکه مهرسا خانوم نذاشته دیشب خوب بخوابم نمی دونم چرا خوابم نمیاد،برای همین دیدم الان بهترین فرصت تا مهرسا خوابه این فکر ساختن وبلاگ برای شما رو که چند روز ذهنم رو مشغول خودش کرده رو عملی کنم،وبلاگ دار شدنت مبارک خانوم گلی ،خیلی دوست دارررررمممممم ...
8 مهر 1392